آب و رنگیلغتنامه دهخداآب و رنگی . [ ب ُ رَ ] (ص نسبی ) در اصطلاح نقاشان ، نقشی بالوان . مقابل سیاه قلم .
بوزون اَبَرسنگینsuperheavy bosonواژههای مصوب فرهنگستانذرهای فرضی در نظریههای وحدت بزرگ که برای توجیه برهمکنش کوارکها و لپتونها در عالم آغازین در نظر گرفته میشود متـ . بوزون boson X X
عنصرهای اَبَرسنگینsuperheavy elementsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از عناصر تقریباً پایدار، با عدد اتمی حدود 114 و عدد جرمی حدود 298، که وجودشان پیشبینی شده است
حجابلغتنامه دهخداحجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا
گردلغتنامه دهخداگرد. [ گ َ ] (اِ) هندی باستان ورت ، ورتات (چرخیدن )، وخی عاریتی ودخیلی گرد ، منجی گارایی ، پهلوی ورت (گرد، غبار). خاک ، و خاک برانگیخته را خصوصاً گویند. (برهان
رنگینلغتنامه دهخدارنگین . [ رَ ] (ص نسبی ) (از: رنگ + ین ، پسوند نسبت ) دارای رنگ . ملون . دارای صبغ. (ناظم الاطباء). مُصَبَّغ. بارنگ . رنگی : نابسوده دودست رنگین کردناچشیده به ت
نگون شدنلغتنامه دهخدانگون شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نگون گشتن . نگون گردیدن . به خاک افتادن . با سر به زمین آمدن .از پای درآمدن . تباه شدن . سرنگون گشتن : نگون بخت شد همچو بخت
نوسهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= رنگینکمان: ◻︎ از باد کشت بینی چون آب موجموج / وز نوسه ابر بینی چون جزع رنگرنگ (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۷).