اخوانیاتفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنامههای دوستانه به نظم یا نثر؛ نوشتههایی که میان دوستان ردوبدل میشود.
اماملغتنامه دهخداامام . [ اُ ] (اِخ ) قصبه ای است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، مرکز دهستان سُمام واقع در 50 هزارگزی جنوب باختر رودسر و 18 هزارگزی خاور دیلمان و 18 فرسخی شمال ق
اسیرم آبلغتنامه دهخدااسیرم آب . [ اَ رَ ] (اِ مرکب ) داروی چندی است که اطبا در آب جوشانند و بدن بیمار رابدان شویند و آن را بعربی نطول خوانند، و ظاهراً این لغت با لغت اسپرم آب که قبل
چشمه ریزه خوانیلغتنامه دهخداچشمه ریزه خوانی . [ چ َ م َ زَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است متعلق به نوا که از مشرق بمغرب جاریست و نیم سنگ آب دارد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 2
ابلغتنامه دهخدااب . [ اَ ] (ع اِ) پدر. باب . والد. بابا : رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم تا شکمْشان ندرم تا سرشان برنکنم تا بخونْشان نشود مُعْ
بالغتنامه دهخدابا. (حرف اضافه ) ابا. پهلوی ، اپاک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی مع، است که بجهت مصاحبت باشد. (برهان ). مع. (منتهی الارب ). بمعنی مع چنانکه گوئی اسپی با زین