آب خشک کنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکاغذ پرزدار که با آن خطهایی را که با جوهر بر کاغذ نوشته شده خشک میکنند.
خشت خشک بر آب افکندنلغتنامه دهخداخشت خشک بر آب افکندن . [ خ ِ ت ِ خ ُ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کردن بدی و کاری که اصلاح آن میسر نباشد. (یادداشت بخط مؤلف ) : بدانست بهرام کان بود زشت به آب ان
خشکانلغتنامه دهخداخشکان . [ خ ُ ] (نف ) خشک کننده . (یادداشت بخط مؤلف ).- کاغذ آب خشکان ؛ کاغذی است که خاصیت خشکاندن آب و جوهر و مرکب دارد، آب خشکان . مرکب خشکان . جوهرخشکان .-
آژیخلغتنامه دهخداآژیخ . (اِ) در بعض فرهنگها به این کلمه معنی رمص یعنی آب خشک و سطبر شده ٔ کنج چشم داده اند که امروز قی و در گیلان کَنَد گویند، و بیت ذیل را شاهد آورده اند : هموا
آبچینفرهنگ انتشارات معین(اِمر.) 1 - حوله . 2 - پارچه ای که مرده را پس از غسل با آن خشک می کنند. 3 - کاغذ آب خشک کن .
خم چشملغتنامه دهخداخم چشم . [ خ َ م ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قی و آب خشک چشم . ریم چشم . (یادداشت بخط مؤلف ).
محوکنلغتنامه دهخدامحوکن . [ م َح ْوْ ک ُ ] (نف مرکب ) نابود و نیست کننده . ازبین برنده . || نوعی آب خشک کن که در نقاشی به کار است .