تلخ آب تاج الدینلغتنامه دهخداتلخ آب تاج الدین . [ ت َ جِدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگری است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
تلخ آب میانکوهلغتنامه دهخداتلخ آب میانکوه . [ ت َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تلخ آبلغتنامه دهخداتلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتش بیک است که در بخش سراسکندر شهرستان تبریز واقع است و 435 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تلخ آبلغتنامه دهخداتلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایجرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و632تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تلخابلغتنامه دهخداتلخاب . [ ت َ ] (اِ مرکب ) آب تلخ و آب نمک . (ناظم الاطباء). آبی که مزه تلخ دارد.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زرین رسنها بافته در دلو از آن بشتافته ره سوی دریا ی
اقعاعلغتنامه دهخدااقعاع . [ اِ ] (ع مص )به آب تلخ دفزک رسیدن قوم در کندن و فرودآمدن قوم بدان آب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
خمجریرلغتنامه دهخداخمجریر.[ خ َ ج َ ] (ع ص ) آب شور. || آب تلخ . || آب که به تلخی نرسیده باشد و آن را ستور خورد. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
اجاجلغتنامه دهخدااجاج . [ اُ ] (ع ص ) شور و تلخ (آب ). سخت شور. آب شور. (مهذب الاسماء). آب تلخ . (خلاص نطنزی ).