آب تراش کردنلغتنامه دهخداآب تراش کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خراشیدن خیار و خربزه و امثال آن با کفچه سهولت مضغ را.
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) کوفی . محدث است و علی و عبدالعزیزبن سیاه از او روایت کند.
ابوراشدلغتنامه دهخداابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) نافعبن ازرق . پیشوای ازارقه ، فرقه ای از خوارج . رجوع به نافع... شود.
آب تراش کردنلغتنامه دهخداآب تراش کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خراشیدن خیار و خربزه و امثال آن با کفچه سهولت مضغ را.
روانسازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی روغن، روغن موتور، گریس، واسکازین، آب صابون [تراشکاری]، وازلین، تف، مرهم لوبریکانت
تنگ شاپورلغتنامه دهخداتنگ شاپور. [ ت َ گ ِ ] (اِخ ) تنگی است در حوالی شهر کازرون فارس که آن را خوره شاپور گویند و در آنجا شهری بوده که شاپور پادشاه ایران بنام خود بنا نموده و در میان