ابدیکشنری عربی به فارسیبابا , باباجان , اقاجان , پدر , والد , موسس , موجد , بوجود اوردن , پدري کردن , پدرشاه , رءيس خانواده , ريش سفيد قوم , ايلخاني , شيخ , بزرگ خاندان , پدرسالا ر
آبلغتنامه دهخداآب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آ
مستبدبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ودن، دیکتاتوری کردن، مطلقالعنان بودن، سرخود بودن، آب بیلجام خوردن
پرشتابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سریع؛ چالاک؛ تند.۲. [قدیمی] بیآرام؛ بیقرار: ◻︎ هر آنگه که دانا بُوَد پرشتاب / چه دانش مر او را چه بر سبزه آب (فردوسی: ۷/۵۲).
پائین ولایتلغتنامه دهخداپائین ولایت . [ وَ ی َ ] (اِخ ) بلوکی است از ولایت مشهد خراسان . قرای آن 84، مساحتش 24 فرسنگ مربع و مرکز آن قریه ٔ آب مال است . از شمال به بلوک کلات و از مشرق ب
اشکملغتنامه دهخدااشکم . [ اِ ک َ ](اِ) (از پهلوی اشکمب ) شکم . (مؤید الفضلا ج 1 ص 139) (هفت قلزم ) (شعوری ) (شرفنامه ٔ منیری ). شکم . شاعری در هجو گفته : اشکمش آمد فراخ او را ز