آب انگورلغتنامه دهخداآب انگور. [ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب . باده : آب انگور بیارید که آبان ماهست آب انگور خزانی را خوردن گاهست . منوچهری .ای یارِ سرود و آب انگورنه یار
ابدیکشنری عربی به فارسیبابا , باباجان , اقاجان , پدر , والد , موسس , موجد , بوجود اوردن , پدري کردن , پدرشاه , رءيس خانواده , ريش سفيد قوم , ايلخاني , شيخ , بزرگ خاندان , پدرسالا ر
ربفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآب انگور، آب انار، گوجهفرنگی، یا میوۀ دیگر که آن را بجوشانند تا غلیظ شود.
بچه سرکهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی قارچ مخمر که آب انگور را به سرکه تبدیل میکند؛ میکودرمااستی.