فقاعفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشرابی که از مویز، جو، یا برنج گرفته میشد؛ آبجو. فقاع گشودن: [قدیمی]۱. باز کردن سر شیشۀ فقاع.۲. [مجاز] آروغ زدن.۳. [مجاز] لاف زدن.
پس آبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آب پسمانده.۲. مایعی که پس از تخمیر یا تقطیر چیزی در ظرف باقی بماند.۳. چای که چند دفعه آبجوش روی آن بریزند و دفعۀ آخر که در فنجان بریزند کمرنگ و بیطعم باش