1686 مدخل
fecundate, impregnate, inseminate
آبستن کردن . [ ب ِ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احبال . (زوزنی ). القاح .
( ~. کَ دَ) (مص م .) حامله کردن ، باردار کردن .
کلس , لقح , ملقح
fertilize
حمام
bathe
ثقيل , عظيم , کبير
تکیه ای: âvira طاری: ovir طامه ای: âvire طرقی: ovira کشه ای: ovira نطنزی: âvere
آبستن کردن
ابستن کردن , لقاح کردن , اشباع کردن
آبستن کردن، باردار کردن، بارور ساختن، تلقیح
آبستن کردن؛ باردار کردن؛ بارور ساختن.
آغشته کردن، ابستن کردن، اشباع کردن، لقاح کردن