مرغلغتنامه دهخدامرغ . [ م َ ] (اِ) فریز است و آن نوعی ازسبزه باشد که حیوانات چرنده آن را به رغبت تمام خورند و آن زیاده از نیم شبر از زمین بلند نشود. و بغایت سبز و خرم و درهم رو
بزیلغتنامه دهخدابزی . [ ب َزْ زی ی ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲبن قاسم بن نافعبن ابی بزة مکی ، مکنی به ابوالحسن ، و نسبت وی به ابوبزة جد اعلای اوست . از قراء معروف است و قرائت
سبزکلغتنامه دهخداسبزک . [ س َ زَ ] (اِ مصغر، اِ مرکب ) مصغر سبز. (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ). رجوع به سبز شود. || جانوری است پرنده که آن را غلبه و کاسکینه و کلاه زه گویند. (ش
درعلغتنامه دهخدادرع . [ دِ ] (ع اِ) جامه ای است که از زره آهنین بافته می شود و آنرا در جنگها برای محافظت از اسلحه ٔ دشمن در بر کنند. (از اقرب الموارد). زره . (دهار) (غیاث ) (نص