آبخوان آزادunconfined aquifer, phreatic aquifer, water-table aquiferواژههای مصوب فرهنگستانآبخوانی که فشاری بر سطح ایستابی آن وارد نمیشود
آبخوانaquiferواژههای مصوب فرهنگستانتودهسنگ تراوا و اشباعشده از آب که آب چاهها و چشمههای پیرامون را تأمین میکند
آبخوان تحتِفشارconfined aquiferواژههای مصوب فرهنگستانآبخوانی که فشار آب زیرزمینی در آن از فشار جوّ بیشتر است
آبخوان کمتراواaquiclude, aquitardواژههای مصوب فرهنگستانواحد زمینشناختی سیرشده که در شرایط هیدرولیکیِ (hydraulic) عادی آب چندانی از آن نمیگذرد
حمیدالدین محمودیلغتنامه دهخداحمیدالدین محمودی . [ ح َ دُدْ دی ن ِ م َ ] (اِخ ) عمربن محمود بلخی قاضی القضاة، مکنی به ابوبکر. صاحب مقامات و صاحب ذیل کرامات . در مسند قضا چون شریح و ایاس و در
رامشلغتنامه دهخدارامش . [ م ِ ] (اِمص ،اِ) شادی و طرب . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا). عیش و طرب . (برهان ) (لغت محلی شوشتر) (دهار) (ناظم الاطباء) (از
جفتلغتنامه دهخداجفت . [ ج ُ ] (ص ، اِ) زوج . مقابل فرد. (برهان ). ضد طاق . (انجمن آرا). هر عددی که نصف صحیح دارد مثل دو و چهار و شش و مقابل آن تا و طاق است مثل یک و سه و پنج .
دستبندلغتنامه دهخدادستبند. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) دست بند. لعل و مروارید و امثال آنرا گویند که زنان بر رشته کشند و بر دست بندند. (از جهانگیری ) (برهان ). عقد گوهرین که زنان بر دست
ولغتنامه دهخداو. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حر