آبخوان آزادunconfined aquifer, phreatic aquifer, water-table aquiferواژههای مصوب فرهنگستانآبخوانی که فشاری بر سطح ایستابی آن وارد نمیشود
حسن آباد آبروانلغتنامه دهخداحسن آباد آبروان . [ ح َ س َ دِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد در 25هزارگزی خاور فریمان و 4 هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی مشهد به
قاسم آباد اخوانلغتنامه دهخداقاسم آباد اخوان . [ س ِ دِ اَ خ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام بخش ورامین شهرستان تهران . در 4هزارگزی شمال باختر ورامین متصل به راه احمدآباد و یکهزارگزی را
علی آباد اخوانلغتنامه دهخداعلی آباد اخوان . [ ع َ دِ اَ خ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در 20هزارگزی باختر ری و 5 هزارگزی شمال راه رباطکریم . ناحیه ایست جلگه
آبخوانaquiferواژههای مصوب فرهنگستانتودهسنگ تراوا و اشباعشده از آب که آب چاهها و چشمههای پیرامون را تأمین میکند
آبخوان تحتِفشارconfined aquiferواژههای مصوب فرهنگستانآبخوانی که فشار آب زیرزمینی در آن از فشار جوّ بیشتر است
حمیدالدین محمودیلغتنامه دهخداحمیدالدین محمودی . [ ح َ دُدْ دی ن ِ م َ ] (اِخ ) عمربن محمود بلخی قاضی القضاة، مکنی به ابوبکر. صاحب مقامات و صاحب ذیل کرامات . در مسند قضا چون شریح و ایاس و در
رامشلغتنامه دهخدارامش . [ م ِ ] (اِمص ،اِ) شادی و طرب . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا). عیش و طرب . (برهان ) (لغت محلی شوشتر) (دهار) (ناظم الاطباء) (از
جفتلغتنامه دهخداجفت . [ ج ُ ] (ص ، اِ) زوج . مقابل فرد. (برهان ). ضد طاق . (انجمن آرا). هر عددی که نصف صحیح دارد مثل دو و چهار و شش و مقابل آن تا و طاق است مثل یک و سه و پنج .
دستبندلغتنامه دهخدادستبند. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) دست بند. لعل و مروارید و امثال آنرا گویند که زنان بر رشته کشند و بر دست بندند. (از جهانگیری ) (برهان ). عقد گوهرین که زنان بر دست
ولغتنامه دهخداو. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حر