عباللغتنامه دهخداعبال . [ ع َ ] (ع اِ) نوعی از درخت ورد کوهی بزرگ که از آن عصا سازند و قیل کان منه عصا موسی . گل کوهی و آن سخت و بزرگ است چندانکه از آن عصا سازند. (منتهی الارب )
اباللغتنامه دهخداابال . [ اُب ْ با ] (ع ص ،اِ) ج ِ آبِل ، به معنی استاد و دانا بچرانیدن شتر. || اشتری که به گیاه تر کفایت کند از آب .
ابالبلغتنامه دهخداابالب . [ ] ( ) این صورت در مؤیدالفضلاء به نقل از قنیه آمده است به معنی اقطاع یافتن ، و صاحب قنیه گوید ندانم از چه زبان است .
ابالخلغتنامه دهخداابالخ . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ج ِ بلیخ برخلاف قیاس ، و بلیخ نام نهریست به رقّه ٔ بغداد.