رگۀ آA-lineواژههای مصوب فرهنگستانرگهای با میانیاختۀ نرعقیم و بدون دگرههای بازگردان باروری که از آن در تولید بذر دورگه بهعنوان والد مادری استفاده میکنند
الغتنامه دهخداا. [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) همان رودخانه ٔ اعلی (در فارس ) است . رجوع به فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص 322 و کلمه ٔ اعلی شود.
آگوشلغتنامه دهخداآگوش . (اِ) آغوش . بغل : امیر اورا بخویشتن خواند و در آگوش گرفت . (تاریخ بیهقی ).گاه بادش گرفته بر گردن گاه گردش کشیده در آگوش . مسعودسعد.یک قطره از آن شراب مشک
آشکارلغتنامه دهخداآشکار. [ ش ْ / ش ِ ] (ص ، ق ، اِ) (از پهلوی آشکاراک ) ظاهر. بارز. مشهود. مرئی . روشن . هویدا. پیدا. پدید. پدیدار. مکشوف . جلی . جلیه . واضح . عیان . محسوس . مقا
آشتیلغتنامه دهخداآشتی . (اِ) (از پهلوی آشتیه ) دوستی از نو کردن . ترک جنگ . رنجشی را از کسی فراموش کردن . صلح . مصالحه . سلم . مسالمه . موادعه . هدنه . مهادنه . سازش . مقابل جنگ
آشلغتنامه دهخداآش . (اِ) آنچه پزند از طعام . یا طعام رقیق آشامیدنی . مَرَق : رزق تن پاک همه باطل و ناچیز شودگر نیاید پدر تاش تکین بر دم آش . ناصرخسرو.این آشها را مدبران ملائکه
آش بچگانلغتنامه دهخداآش بچگان . [ ب َ ] (اِ مرکب ) جندبیدستر. جندبادستر. قندزقوری . قندقیرس . (مخزن الادویه ). گندبیدستر. جندقضاعه . گندسکلابی . خایه ٔ سگ آبی . جندقندز. قسطور. قسطو
آشاملغتنامه دهخداآشام . (اِ) نوشیدنی . مشروب . شربت : همه زرّ و پیروزه بد جامشان بروشن گلاب اندر آشامشان . فردوسی .حسرت فروخورم چو بسینه فروشودآشام خون دل کنم آن را فروبرم . خاق