کَهْجُلگویش گنابادی در گویش گنابادی خوشه هایی از گندم را گویند که نیم کوفته باقی می ماندند و باید پس از غربال کردن مجددا با «خوشِه کَو» (خوشه کوب) کوبیده شوند.
گوه سِلامگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی درآمدن زایده در پلک بالای چشم ناشی از آلودگی را گویند و اعتقاد داشتند برای خوب شدن آن باید بر مدفوع انسان سلام گفت ، پلکآماس ، بلفاریت ، B
ججه لولغتنامه دهخداججه لو. [ ج ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق از بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. این ده در پنجاه هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر و پنجهزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبی
جهضلغتنامه دهخداجهض . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) بچه ٔ سقطشده . جهیض . مجهض . (اقرب الموارد). رجوع به جهیض شود.
همة این گوسفندان و بزها مال من است.گویش اصفهانی تکیه ای: hamâ nen gusbandâ-vo bozâ mâl men-a. طاری: hama-ye in hayunhâ-vo bozhâ, hamašun mâl mun-a. طامه ای: hama-ye ni heyvunâ-vo bezâ mâl-e mun-e (/-a). طرقی: