چغانلغتنامه دهخداچغان . [ چ ُ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای از قرای بلوک جویم و بیدشهر فارس است که بلوکی است گرمسیر، مشتمل بر 22 قریه و میانه ٔ جهرم و لارستان واقع
چغانلغتنامه دهخداچغان . [ چ َ ] (اِ) چوبی راگویند که میان شکافته چند جلاجل بر آن نصب کنند و آوازه خوانان بدان اصول نگاه دارند. (برهان ). چوبی مانندمشته ٔ حلاج که سر آن را شکافته
چغانلغتنامه دهخداچغان . [ چ َ ] (اِخ ) اسم موضعی است . (فرهنگ اسدی ). نام موضعی است و بعضی گویند نام شهری است . (برهان ). نام شهریست از ماوراءالنهر که امراء بزرگ از آنجا برخاسته
چغانلغتنامه دهخداچغان . [ چ َ ] (نف ) شخصی را گویند که در کارها سعی و کوشش تمام داشته باشد. (برهان ). کسی که بقدر مقدور کوشش کند و جاهد و ساعی و محنت کش باشد. (ناظم الاطباء). شخ
جغانلغتنامه دهخداجغان . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع در 76هزارگزی شمال خاوری بندرعباس سر راه مالرو شمیل به بندرعباس . کوهستانی و گرمسیر
جوغان کوچکلغتنامه دهخداجوغان کوچک . [ن ِ چ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز. کوهستانی و سردسیری است . 246 تن سکنه دارد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج
غانلغتنامه دهخداغان . (اِ) دسته ٔ غانها از تیره ٔ گیاهان پیاله دار که نوع مشهور آن غان است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 278). || نوع مشهور از دسته ٔ غانها . (گیاه شناسی گل گلاب ص 27