چرمگرلغتنامه دهخداچرمگر. [ چ َ گ َ ] (ص مرکب ) دباغ و کسی که پوست را دباغی میکند. (ناظم الاطباء). صَرّام .چرمساز. پوست پیرا. آنکس که پوست ناپیراسته را تبدیل به چرم پیراسته کند. ر
چرمگرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که پوست حیوانات را دباغت میکند و چرم میسازد؛ چرمساز؛ دباغ؛ پوستپیرا.
چرم گرگلغتنامه دهخداچرم گرگ . [ چ َ م ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوست گرگ . || طبل بزرگ و نقاره . (ناظم الاطباء).
چرم گورلغتنامه دهخداچرم گور. [ چ َ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چله و زه کمان باشد. (برهان ). بمعنی زه کمان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). مرادف چرم کمان و چرم گوزن . (از
گرم روفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تندرو؛ روندۀ بهشتاب.۲. (تصوف) سالکی که با شورواشتیاق در طلب مقصود بکوشد: ◻︎ چنان گرمرو در طریق خدای / که خار مغیلان نکندی ز پای (سعدی۱: ۸۳).
گرم رولغتنامه دهخداگرم رو. [ گ َ رَ / رُ ] (نف مرکب ) شتاب رو. (رشیدی ). تعجیل و شتاب کننده . (برهان ). تیزرو. (آنندراج ). آنکه بشتاب رود : اگر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیرآمدن غ
راهآبگویش خلخالاَسکِستانی: gəvl دِروی: âva râ/ gәvl شالی: âva râ کَجَلی: owa râh کَرنَقی: âva râ کَرینی: âva râ کُلوری: âva râ گیلَوانی: gəvl لِردی: ova râ
پادتن حبهایdomain antibody, dAbواژههای مصوب فرهنگستانتکهای از پادتن به طول حدوداً 110 آمینواسیدی که دستکاری شده تا بتواند فقط شامل اولین حلقۀ پپتیدی حبۀ زنجیرۀ سنگین (ناحیۀ VH) و نیز زنجیرۀ سبک (ناحیۀ VL) باشد،