چرویدنلغتنامه دهخداچرویدن .[ چ َرْ دَ ] (مص ) بمعنی چاره جستن باشد. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). چاره جستن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). چاره جویی کردن . چاره اندیشیدن : یکی
چرویدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چاره جستن؛ چارهجویی کردن؛ در پی چاره بودن؛ چاره اندیشیدن: ◻︎ یکی دانشپژوهی داشت گربز / به چرویدن نگشته هیچ عاجز (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۷).۲. رفتن.۳. دوید
وُر چیدنگویش بختیاری1. برچیدن؛ 2. پاک کردن برنج و حبوبات؛ 3. انتخاب کردن؛ 4. تبخیر شدن bel owes vorčina>:بگذار آبش تبخیر شود> .