چمینلغتنامه دهخداچمین . [ چ َ ] (اِ) مخفف چامین است که شاش و بول را گویند. (برهان ). بمعنی بول و آنرا چامین نیز گویند. (از جهانگیری ). کمیز. بول . چامیز. (ناظم الاطباء). مطلق بو
چمینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بول؛ شاش؛ کمیز.۲. غایط؛ پلیدی.۳. سرگین: ◻︎ بلبلان را جای میزیبد چمن / مر جعل را در چمین خوشتر وطن (مولوی: ۲۶۹).
مینگویش بختیاری1.میان،بین،kerdom> entexâv unâ min-e ez:از بین آنها انتخاب کردم> . 2. در، داخل، توىِ min-e kiza>:داخلِ کوزه> .