تلاقلغتنامه دهخداتلاق . [ ت َ ] (ع مص ) صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات . (ناظم الاطباء). تلاقی : لینذر یوم التلاق . (قرآن 40 / 15).عشق صورتها بسازد در فراق تا مصور سرکشد وقت تلاق
تلاقلغتنامه دهخداتلاق . [ت ِ ] (اِ) آن گوشت زیادتی را گویند که در میان فرج زنان است . (برهان ) (آنندراج ). ریشی که در میان فرج بود. (شرفنامه ٔ منیری ). بظر و گوشت پاره مانندی در
چتلاقوجلغتنامه دهخداچتلاقوج . [ چ َ ] (ترکی ، اِ) میوه ٔ درخت بنه و جاملا. چتلاقوچ . (ناظم الاطباء). رجوع به چتلانقوش و بن شود.
تلاقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= تلاقی: ◻︎ عشق صورتها بسازد در فراق / نامصور سر کند وقت تلاق (مولوی: ۸۰۶).