جغنهلغتنامه دهخداجغنه . [ ج َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مرغی است فراخ چشم و زردرنگ و جغنق معرب آنست . (برهان ) (آنندراج ). در گناباد خراسان نوعی جغد را گویند که بفال بد گیرند.
جغنهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپرندهای وحشی، زردرنگ، کوچکتر از کبوتر و دارای چشمهای درشت که گاهی جیغ میکشد.
چغنهلغتنامه دهخداچغنه . [ چ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) گنجشک را گویند و به عربی عصفور خوانند. (برهان ). گنجشگ باشد. (جهانگیری ). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چُغُک و چُغو و چُغوک : شو
چغنهلغتنامه دهخداچغنه . [ چ َ ن َ / ن ِ / چ َ غ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام سازی است که نوازند. (برهان ). نام سازی است . (جهانگیری ). || مخفف چغانه است و آن چوبی باشد میان شکافته که
غنهفرهنگ انتشارات معین(غُ نِّ یا نَُ) [ ع . غنة ] (اِ.) 1 - آوازی که از بینی بیرون آید. 2 - تحریری است از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن به خیشوم بینی ادا کنند. ؛ارباب ~ آوازخوا