جغزلغتنامه دهخداجغز. [ ج َ ] (اِ) وق واق و غوک باشد و وزغ و غنموش و قماس و مکل و بزغ نیز خوانندش و به تازی غنجوی گویند. (اوبهی ) : هر چند که درویش پسر فغ زایددر چشم توانگران هم
غزلغتنامه دهخداغز. [ غ ُ ] (اِخ ) نام محلی است . (فهرست ولف ). ظاهراً مسکن طوایف غز است . رجوع به غز شود : الا نان و غز گشت پرداخته شد آن پادشاهی همه ساخته .فردوسی (شاهنامه چ