چورسرلغتنامه دهخداچورسر. [ س َ ] (اِخ ) از دهات مازندران و استرآباد است . (مازندران و استرآباد رابینو ص 41).
کورسرلغتنامه دهخداکورسر. [ س َ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
گورسرخیلغتنامه دهخداگورسرخی . [ رِ س ُ ] (اِخ ) سیدتاج الدین . رجوع به تاج الدین و تاریخ گزیده نسخه ٔ عکسی ص 596 شود.
گورسرینلغتنامه دهخداگورسرین . [ س ُ ] (ص مرکب ) از اسمای محبوب است ، چنانکه گردسرین . (آنندراج ). معشوقه ای که سرین وی مانند سرین گور پر و انباشته باشد. (ناظم الاطباء) : مجلس تو هم
رسرسةلغتنامه دهخدارسرسة.[ رَ رَ س َ ] (ع مص ) جنبیدن شتر تا برخیزد: رسرس البعیر رسرسةً. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). جنبیدن شتر برای برخاستن ، و آن لغتی است