جرجارلغتنامه دهخداجرجار. [ ج َ ] (ع اِ) گیاهی خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). نباتی است خوشبوی . (اقرب الموارد). نباتی است . (مهذب الاسماء نسخه
رواروفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کثرت آمدوشد.۲. آمدوشد مردم درجایی.۳. پیاپی و باشتاب رفتن گروهی از مردم یا سپاهیان: ◻︎ زمین از بار آهن خم گرفته / هوا را از روارو دم گرفته (نظامی۲: ۲۵۴). روار
کرجارلغتنامه دهخداکرجار. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد اردهال قمصر در شهرستان کاشان . کوهستانی ، وسردسیر، و سکنه ٔ آن 880 تن است . صنایع دستی زنان آنجا قالی بافی است . (ا
کوروارلغتنامه دهخداکوروار. [ کورْ ] (ق مرکب ) مانند کور. چون نابینایان : سوی شهر بی نیازی ره بپرس چند گردی کوروار اندر ضلال . ناصرخسرو.ناخنی که اصل کار است وشکارکوژ کمپیری ببرد کو
گرگوارلغتنامه دهخداگرگوار. [ گ ِ رِ ] (اِخ ) گرگوار اول که او را گرگوار بزرگ نیزمیگویند، در 540م . در رم متولد شد و از سال 590 تا 604م . دارای مقام پاپی بود. وی موجد لیترچای و منا