جرجومةلغتنامه دهخداجرجومة. [ ج ُ م َ ] (اِخ ) شهری است بر کوه لکام به مرز شام نزدیک معدن زاج که بین پیاس و بوقه بنزدیکی انطاکیه قرار دارد و مردم آنجا را جراجمه گویند وضع آنان در ز
جرجمةلغتنامه دهخداجرجمة. [ ج َ ج َ م َ ] (ع مص ) نوشیدن . || خوردن چیزی . (منتهی الارب ). || افکندن . ویران کردن . بازنمودن بنا. (منتهی الارب ). بیفکندن . || جداکردن گوشت از استخ
رومةلغتنامه دهخدارومة. [ م َ ] (ع اِ) سریشم . (ناظم الاطباء). سریشم که بدان پر تیر چسبانند. (منتهی الارب ). || لغتی است در رؤمة. (منتهی الارب ). رجوع به رؤمة شود.
رجمةلغتنامه دهخدارجمة. [ رَ م َ ] (ع اِ) رُجْمَة. گور و قبر. (ناظم الاطباء). قبر. (اقرب الموارد). رجوع به رُجْمَة شود.
رجمةلغتنامه دهخدارجمة. [ رُ م َ ] (ع اِ) رَجْمة. گور و قبر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گور. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و رجوع به رَجْمَة شود. || سنگها که بر گور نهند. (ناظم
مأرومةلغتنامه دهخدامأرومة. [ م َءْ م َ ] (ع ص ) ارض مأرومة؛ زمینی که در آن نه بیخ درخت مانده باشد و نه شاخ آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ار
پادتن حبهایdomain antibody, dAbواژههای مصوب فرهنگستانتکهای از پادتن به طول حدوداً 110 آمینواسیدی که دستکاری شده تا بتواند فقط شامل اولین حلقۀ پپتیدی حبۀ زنجیرۀ سنگین (ناحیۀ VH) و نیز زنجیرۀ سبک (ناحیۀ VL) باشد،
راهآبگویش خلخالاَسکِستانی: gəvl دِروی: âva râ/ gәvl شالی: âva râ کَجَلی: owa râh کَرنَقی: âva râ کَرینی: âva râ کُلوری: âva râ گیلَوانی: gəvl لِردی: ova râ