جقرملغتنامه دهخداجقرم . [ ج َ رَ ] (ع مص ) آراستن . آرایش کردن . مزین کردن . زیور بستن . زینت کردن . || مشهور کردن . شهره کردن . نامدار کردن . (دزی ).
قرملغتنامه دهخداقرم . [ ق َ ] (ع مص ) پوست باز کردن . (منتهی الارب ). پوست کندن . (از اقرب الموارد). || دشنام دادن . || خوردن . || پوست پاره از بینی شتر بریدن بی جدا کردن و گرد
قرملغتنامه دهخداقرم . [ ق َ رَ ] (ع اِمص ) شدّة شهوة اللحم . (نشوءاللغة). و در نزد ما، قَرَم دلالت بر عیب دارد، چون عَرَج و حَوَل . (از نشوءاللغة).
قرملغتنامه دهخداقرم . [ ق ِ ] (اِخ ) (شبه جزیره ٔ کریمه ) شبه جزیره ای است بر ساحل شمالی دریای سیاه از اتحاد جماهیر شوروی (سابق ). مساحت آن 9949 میل مربع است . مردم آن به سال 1
قرملغتنامه دهخداقرم . [ ق ِ رِ ] (اِخ ) قُرَیم . شهری است . (منتهی الارب ). رجوع به کریمه (اِخ ) شود.
قرملغتنامه دهخداقرم . [ ق ُ ](ع اِ) گیاهی است در ستبری و سفیدی شبیه به درخت خیار که در دریا روید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).