دسترانPDA 1واژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که تصویر چاپی از تخلف رانندگی تهیه میکند و ضمن برقراری ارتباط، روگرفت رقمی آن را به ایستگاه میفرستد ص. ک. دستگاه رقمی انفرادی personal digital assis
دستیار رقمی شخصیpersonal digital assistant, PDA 2واژههای مصوب فرهنگستانافزارههای جیبی که ترکیبی از خدمات رایانه و تلفن و دورنگار و اینترنت و شبکه را در اختیار کاربر میگذارد متـ . دستیار 2
جحیشلغتنامه دهخداجحیش . [ ج ُ ح َ ] (ع اِ مصغر) کره خر کوچک . (ناظم الاطباء). مصغر جَحْش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطر المحیط). و رجوع به جحش شود.- امثال : عش یا جُحیش
جحیشلغتنامه دهخداجحیش .[ ج َ ] (ع اِ) کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شق . جانب . (از قطر المحیط). || ناحیه . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). || (ص )تنها. الفرید
حیشلغتنامه دهخداحیش . [ ح َ ] (ع مص ) ترسیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ترسانیدن . لازم و متعدی بکار رود. || شتافتن و سرعت نمودن . || دراز شدن وادی . (منتهی الار
وحیشلغتنامه دهخداوحیش . [ وَ ](ع ص ) جانور دشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وحش شود. ج ، وحشان . (ناظم الاطباء).
حیشانلغتنامه دهخداحیشان . [ ح َ ] (ع ص ) مردخوفناک و ترسنده از تهمت . مؤنث ِ آن حیشانة است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حیشان شود.
حیشانةلغتنامه دهخداحیشانة. [ ح َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث حیشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حیشان شود.