جحزنیلغتنامه دهخداجحزنی . [ ج َ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به جحزن که قریه ای است در سه فرسخی سمرقند. (الانساب سمعانی ).
حزنیلغتنامه دهخداحزنی . [ ح َ زَ ] (ع ص نسبی ) منسوب به حزن ؛ بعیر حزنی ، شتر که در زمین درشت چرا کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
حزنی اصفهانیلغتنامه دهخداحزنی اصفهانی . [ ح ُ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) صادقی ، کتابی دارد. در مجمعالخواص (ص 162) اشعار وی را آورده و آذر در آتشکده (ص 176) گوید خواهرزاده ٔ ملانیکی بود. سام م
حزنی عراقیلغتنامه دهخداحزنی عراقی . [ ح ُ ی ِ ع َ ] (اِخ ) از شعرای فارسی زبان هند است در طبقات اکبری گوید: از اراک (عراق ) به هند آمد و شعر وی را بتخلص حزنی آورده است . و در آتشکده ت
حزنی گنابادیلغتنامه دهخداحزنی گنابادی . [ ح ُی ِ گ ُ ] (اِخ ) شاعری از جنابذ است . آذر گوید: اوقات به تجارت میگذرانید و در شعر طبع خوش داشت . (آتشکده ٔ آذر ص 72). و در مجمعالخواص ص 262