جحشرلغتنامه دهخداجحشر. [ ج َ / ج ُ ش َ ] (ع ص ، اِ) فربه ای گرداندام ستبرمفاصل بزرگ خلقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد). || اسبی که استخوان پهلوی آن کوتاه باشد.
حشرفرهنگ مترادف و متضاد۱. رستاخیز، رستخیز، قیامت، نشور ۲. معاد، برانگیختن، بعث ۳. آمیزش، انس، معاشرت، همنشینی ≠ نشر
حشرجلغتنامه دهخداحشرج . [ ح َ رَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب . رجوع به عقد الفرید ج 7 ص 57 شود.