جنبذلغتنامه دهخداجنبذ. [ جُم ْ ب ُ ] (اِخ ) از دیههای نیشابور است و عجم آنرا گنبد گوید. گروهی از دانشمندان بدان منسوبند و به جنبذی شهرت دارند. (معجم البلدان ) (مراصد). رجوع به گ
جنبذلغتنامه دهخداجنبذ. [ جُم ْ ب ُ ] (ع اِ) شکوفه ٔ انار. || غنچه ٔ ناشکفته از هر درخت . || گنبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و به این معنی دزی (ج 1 ص 222) بفتح باء ضبط کند. رجوع
جنبذلغتنامه دهخداجنبذ. [جُم ْ ب ُ ] (اِخ ) ابن سباع یا جنبذبن سبع. از صحابیان است . گویند بامداد کافر و با پیغمبر بجنگ بود و شامگاه مسلمانی گرفت و با دشمنان حضرت بجنگ اندر شد.
نبذلغتنامه دهخدانبذ. [ ن َ ] (ع مص ) پیمان شکستن . نقض عهد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از ناظم الاطباء). || اهمال کردن در کاری . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از ناظم الاط
جنبذةلغتنامه دهخداجنبذة. [ جُم ْ ب ُ ذَ ] (معرب ، اِ) گنبد. (مهذب الاسماء) (دهار). جنبذ. ج ، جنابذ. رجوع به جنبذ شود.