کنبوشلغتنامه دهخداکنبوش . [ کَم ْ ] (ع اِ) پرده ای برای پوشانیدن صورت . ج ، کنابش . کنابیش . (از دزی ج 2 ص 491). برقع که بدان روی پوشند. (از ذیل اقرب الموارد، فائت الذیل ص 547).
کنبوشلغتنامه دهخداکنبوش . [ کُم ْ ] (ع اِ) گلیم سطبر که در زیر زین اسب قرار دهند. (از اقرب الموارد). از آلات رکوب است که در پشت کفل اسب اندازند و آن را انواع مختلف است که با نقره
نبوشزبانلغتنامه دهخدانبوشزبان . [ ن َ ش َ ](اِخ ) (بمعنی : نبو مرا خلاصی می بخشد) رئیس خواجه سرایان نبوکدنصر بوده است . (از قاموس کتاب مقدس ص 873).