جامللغتنامه دهخداجامل . [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ جمل . شتران . شتر گله با شتربان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گله ٔ شتران با شتربانان و ارباب آن . شاعر گوید:لهم جامل ما یهداء اللیل سا
کاملفرهنگ نامها(تلفظ: kāmel) (عربی) آن که یا آنچه ویژگیهای لازم را دارا است و کم و کاست ندارد ، بیعیب ، بینقص ؛ (به مجاز) دارای محاسن و خصوصیات مقبول ؛ (در قدیم) (به مجاز)
املدیکشنری عربی به فارسیاميد , اميدواري چشم داشت , چشم انتظاري , انتظار داشتن , ارزو داشتن , اميدواربودن
کاملدیکشنری عربی به فارسیتمام , درست , دست نخورده , بي عيب , پر , مملو , کامل , ناکنش ور , بي کاره , غير فعال , سست , بي حال , بي اثر , تنبل , بي جنبش , خنثي , کساد , تمام کردن , کامل ک