جاندارلیلغتنامه دهخداجاندارلی . (اِخ ) (خلیج ...) در شمال خلیج ازمیر قرار دارد. طول و عرض آن 20 هزار گز است و «باقرچایی » به این خلیج میریزد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
جاندارلیلغتنامه دهخداجاندارلی . (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در ولایت آیدین در قضای برغمه که تابع سنجاغ ازمیر است و در ساحل شمالی خلیج جاندارلی در جنوب شرقی قضای برغمه قرار دارد. این قصب
گانداریدلغتنامه دهخداگاندارید. (اِخ ) گاندرید. گانگرید. در قدیم مردمان کنار رود گنگ را بنام گاندرید میخواندند و پادشاه آن مملکت را در زمان فتوحات اسکندر، کساندرامِس مینامیدند و قوای
جانداریلغتنامه دهخداجانداری . (حامص مرکب ) سلاح داری . محافظت . نگهبانی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). محافظت جان : آن ترک که یافت منصب جانداری یک لحظه نمی شکیبد از دلداری گفتم دل من ن
خوانداریواژهنامه آزادبه معنای خواندنی، در ادبیات معیار و آموزش دبستان وارد شده و از بن ماضیِ مصدر خواندن به اضافۀ پسوند "اری" تشکیل شده همانند شنیداری.
سلسلهمراتب جانداریanimacy hierarchyواژههای مصوب فرهنگستانمرتبهبندی گروههای اسمی و جز آن بر مبنای مفهوم جانداری از بیشینۀ جانداری مانند ضمیر شخصی «من» تا کمینۀ جانداری مانند شیء