الزلغتنامه دهخداالز. [ اَ ] (ع مص ) لازم شدن چیزی بچیزی یا لازم شدن کسی را. باهم بودن و ترک نکردن . اَلزه وألز به الزاً، لَزِمَه ُ. (از ذیل اقرب الموارد).
الزجلغتنامه دهخداالزج . [ اَ زَ ] (ع ن تف ) قیاساً اسم تفضیل است از لزج بمعنی لزج تر و لغزنده تر و چسبنده تر و چرب تر، ولی در فرهنگها تصریح نشده است : غیر أنه اعظم منه و أعرض
کالزلغتنامه دهخداکالز. [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) یکی از ترکیباتی است که در غشاء سلول وجود دارد و با سلولز و ترکیبات پکتیک همراه است و در نباتات پست بمقدار زیاد و در نباتات گلدار بم