ظرفیت ناخالصgross tonnage, GTواژههای مصوب فرهنگستانظرفیت مکانهای بستۀ کشتی که با فرمولهای خاص محاسبه میشود
جلفةلغتنامه دهخداجلفة. [ ج َ ف َ ] (ع اِ) از مبداءتراش تا زبان قلم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).از مبداء تراش قلم تا زبانه ٔ آن . (ناظم الاطباء). رجوع به جِلفَة شود. || دا
جلفةلغتنامه دهخداجلفة. [ ج َ ل َ ف َ ] (ع ص ) بزهایی که مویش کوتاه و بی نفع باشد. (منتهی الارب ). بزی که مویش کوتاه و بی نفع باشد. (ناظم الاطباء).
جلفةلغتنامه دهخداجلفة. [ ج ُ ف َ ] (ع اِ) پاره ٔ خراشیده از پوست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
جلفةلغتنامه دهخداجلفة. [ ج ِ ف َ ] (ع اِ) نان پاره ای خشک بی نانخورش . (منتهی الارب ). || پاره ای از هر چیزی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از مبداءتراش تا زبان قلم و باین م
لفةدیکشنری عربی به فارسیطومار , لوله , توپ (پارچه و غيره) , صورت , ثبت , فهرست , پيچيدن , چيز پيچيده , چرخش , گردش , غلتک , نورد , غلتاندن , غلت دادن , غل دادن , غلتک زدن , گردکردن , ب
کلفةلغتنامه دهخداکلفة. [ ک ُ ف َ ] (ع اِ) سرخی سیاهی آمیخته یا سرخی مایل به تیرگی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رنگ اکلف و یا سرخی تیره و یا سیاهی که با سرخی آمیخته شده باش
لفةلغتنامه دهخدالفة. [ ل َف ْ ف َ ] (ع اِ) آنچه قد کرباس بر آن پیچند. (مهذب الاسماء). آنکه فرت بر او پیچند. (جولاهگی ). ج ، لفّات . || سنبوسه . (دهار). || (ص ) باغچه ٔ درهم پیچ
لفةلغتنامه دهخدالفة. [ ل ِف ْ ف َ ] (ع ص ) حدیقةٌ لفة؛ باغچه ٔ درهم پیچیده و انبوه درخت . لَفّة. || امراءة لفة؛ زن سبک و ملیح . (منتهی الارب ).