جلبابلغتنامه دهخداجلباب . [ ج ِ ](ع اِ) پیراهن و چادر زنان . || معجر یا چادری که زنان لباس خود را از بالا بپوشند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دانه ٔ خلر. (منتهی الارب ).
جلبابلغتنامه دهخداجلباب . [ ج ِ ل ِب ْ با ] (ع اِ) جِلباب .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جلباب شود.
لبابلغتنامه دهخدالباب . [ ل ُ ] (اِخ ) کوهی است مر بنی حذیمة را. (منتهی الارب ). قال الاصمعی و هو یذکر جبال هذیل ثم اودیة واسعة و جبل یقال له لباب و هو لبنی خالد. (معجم البلدان
لبابلغتنامه دهخدالباب . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) خالص از هر چیزی . حسب ٌ لباب ؛ حسب خالص بی آمیغ. (منتهی الارب ). گزیده ٔ هر چیز. ویژه ٔ هر چیز. بهتر چیزی . چیزی بی آمیغ. نفیس . (دستو