جبلتلغتنامه دهخداجبلت . [ ج ِ ب ِل ْ ل َ ] (ع اِ) آفرینش . (غیاث اللغات ). خلقت . (زمخشری ). جبلة. اصل . طبیعت . فطرت .طینت . طبع. غریزه . نهاد. آب و گل . خمیره . سرشت . گُهر. گ
جبلتلغتنامه دهخداجبلت . [ ] (اِ) داروی مسهل است و معدن او اصفهان است . ابن ماسویه گوید: منبت او زمین جبستر است . مسهل بلغم و صفرا بود. (از ترجمه ٔ صیدنه ). در مخزن الادویه و مفر
بلتلغتنامه دهخدابلت . [ ب َ ] (ع مص ) بریدن . (از منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). قطع کردن . (از اقرب الموارد). || قطعشدن . (از اقرب الموارد). بَلَت . و رج
بلتلغتنامه دهخدابلت . [ ب َ ل َ ] (ع مص ) بریده گردیدن . بریده گردیدن از کلام . (از منتهی الارب ). بریده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). قطع شدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به بَلْ
بلتلغتنامه دهخدابلت . [ ب ِ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی بازی با ورق . این کلمه مقتبس از نام بلو است که این بازی را کمال و رواج بخشیده است .