جبلانیلغتنامه دهخداجبلانی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به جبلان که بطنی است از حمیر. (انساب سمعانی ).
بلهنیةلغتنامه دهخدابلهنیة. [ ب ُ ل َ ی َ ] (ع اِ) فراخی : بلهنیةالعیش ؛ فراخی عیش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نون آن زائد است . (ازاقرب الموارد). ج ، بلاهی و یا بلاهن . (ن
بمانیلغتنامه دهخدابمانی . [ب ِ ] (اِ) پدر و مادری که هرچه فرزند آورند زود بمیرد و بچه هایشان پا نگیرند، اسم بچه ٔ آخری را اگر دختر باشد بمانی (خانم ) می گذارند. (فرهنگ فارسی معین
بمانیلغتنامه دهخدابمانی . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چاه و محصول آن خرما است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).