جبلاهنگلغتنامه دهخداجبلاهنگ . [ ج َ هََ ] (اِ) تخم خاری است زردرنگ شبیه به شیوران و بترکی صفرااودی گویند و مسهل و مقی ٔ میباشد خالی از سمّیتی نخواهد بود و اعراب آن را نیز معرب کرده
بلهانلغتنامه دهخدابلهان . [ ] (اِخ ) پرستار راحیل که یعقوب او را بزنی کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا). در قاموس کتاب مقدس «بلهه » ضبط شده است . رجوع به بلهه شود.
جبلانلغتنامه دهخداجبلان . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: تثنیه ٔ جبل است ولی چون جبلان (بطور مطلق ) گویند دو کوه طیی ٔ یعنی اَجَاء و سلمی را اراده کنند. (از معجم البلدان ). در منت
بیاهنجیدنلغتنامه دهخدابیاهنجیدن . [ هََ دَ ] (مص ) آهنجیدن : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .رجوع به آهنجیدن شود.
جبلهنجلغتنامه دهخداجبلهنج . [ ج َ ل َ هََ ] (معرب ، اِ) جبرآهنگ . جبلاهنگ . جلبهنگ . در اختیارات بدیعی چنین آمده : جبلاهنگ و جبلهنگ نیز گویند. بپارسی جبراهنگ گویند و آن تخم زرد خا