جبیرلغتنامه دهخداجبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن الاسود النخی مکنی به ابی عبید. طوسی او را از رجال شیعه که از حضرت صادق (ع ) روایت میکنند شمرده است . (از لسان المیزان ).
جبیرلغتنامه دهخداجبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نفیر از حضارمه ٔ شام . تابعی است . او از خالد و ابی الدرداء و عباده و از وی پسر او عبدالرحمن و مکحول و ربیعة القصیر روایت کنند. وی
جبیرلغتنامه دهخداجبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن غالب ، مکنی به ابوفراس . شاعر و خطیب فصیح ویکی از فقهاء شراة. از اوست : کتاب الجامع الکبیر درفقه . رساله ٔ او به مالک بن انس . کتاب
بیرلغتنامه دهخدابیر. (اِ) جامه ٔ خواب را گویند مانند نهالی و توشک و آنچه گستردنی باشد بجهت خوابیدن خصوصاً. (برهان ). جامه ٔ خواب را گویند مانند نهالی و تشک و غیره و بیری بمعنی
بیرلغتنامه دهخدابیر. (اِخ ) آبی است در دیار طی .(از معجم البلدان ). و بیر بدون الف و لام تعریف ، شهری است استوار از نواحی شهرزور. (از معجم البلدان ).
بیرلغتنامه دهخدابیر. (اِخ ) از بیت ذیل برمی آید که نام دریائی است عنبرخیز (؟). (یادداشت مؤلف ) : رسد دو نسیم از لب مدح خوانش بدریای بیر و بیابان فامر. قادری (از حاشیه ٔ لغت فر
بیرلغتنامه دهخدابیر. (اِخ ) دهی است از دهستان بخش خفر در شهرستان جهرم و دارای 195 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). و نیز رجوع به فارسنامه ٔ ناصری شود.
بیرلغتنامه دهخدابیر. [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) آدولف ... فون . شیمیدان آلمانی (1835 - 1917م ) بسبب کارهائی که در ترکیبات معطره و رنگهای آلی انجام داد. جایزه ٔ نوبل (1905 م .) را برد.