کهراملغتنامه دهخداکهرام . [ ک ُ ] (اِخ ) نام قلعه ای در هندوستان . (ناظم الاطباء). ناحیتی است در هندوستان . (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 625).
وهراملغتنامه دهخداوهرام . [وَ ] (اِخ ) صورتی از بهرام . رجوع به بهرام و کتاب مزدیسنا و نیز رجوع به ایران در زمان ساسانیان شود.
هرامسلغتنامه دهخداهرامس . [ هَُ م ِ ] (ع ص ) شیر سخت خونخوار مردم . (منتهی الارب ). شیر سخت تجاوزکننده به مردم . (اقرب الموارد).