جگرگوشهلغتنامه دهخداجگرگوشه . [ ج ِ گ َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) پاره ای از جگر باشد. || کنایه از فرزند هم باشد. (برهان ) : آن جگرگوشه همان شد که من اول گفتم که چو شوید لبش از شیر جگ
کرگشهلغتنامه دهخداکرگشه . [ ک َ گ َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو. کوهستانی و معتدل است و 429 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کروشهلغتنامه دهخداکروشه . [ ک ُ / ک ِ رُ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) قلاب . دو خط عمود موازی با دو پیش آمدگی از دو سر هر خط به سوی داخل برای ممتاز ساختن مطلب داخل آن . نوعی پرانتز که بر