وراثلغتنامه دهخداوراث . [ وُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ وارث . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (السامی فی الاسامی ). میراث خواران . رجوع به وارث و ارث شود.
کراثلغتنامه دهخداکراث . [ ک َرْ / ک ُرْ را ] (ع اِ) به اقسام تره اطلاق شود. (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از تره و گندنا. (منتهی الارب ). نوعی تره که گندنا گویند. (ناظم الاطباء). تر
کراثلغتنامه دهخداکراث .[ ک َ ] (ع اِ) درختی بزرگ که در کوههای طایف روید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). واحد آن کَراثة است . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نا
وراثيدیکشنری عربی به فارسیپيدايشي , تکويني , وابسته به پيدايش يا اصل هر چيز , مربوط به توليد و وراثت , ارثي