وعسلغتنامه دهخداوعس . [ وَ ] (ع اِ) درختی است که از آن بربط و رباب سازند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || نشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اثر.
وعسلغتنامه دهخداوعس . [ وُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اوعس . به معنی زمینهای نرم ریگناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جج ، اواعس . (از اقرب الموارد). || ج ِ وعساء. (
جعسلغتنامه دهخداجعس . [ ج َ ] (ع اِ) سرگین و پلیدی مردم و این لغت از لغات مولد است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حدث مردم وجز او. (مهذب الاسماء). عرب جُعموس گوید. (اقرب المو
کعسلغتنامه دهخداکعس . [ ک َ ] (ع اِ) استخوان انگشت دست و پا. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، کعاس . || استخوان پیوند میانی از سه پیوند انگشتان . ج ، کع
عسلغتنامه دهخداعس . [ ع َ سِن ْ ] (ع ص ) سزاوار و خلیق . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). عَسی . عسی ّ. رجوع به عسی شود.