بالگرد چندمنظورهutility helicopter, UHواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که از آن برای حمل محمولههای سبک و نظامیان و جنگافزارها و اقلام آمادی در پشت خط یا در مواضع مقدم و همچنین، در مراکز فرماندهی هوایی و نیز برای انتقال پی
وعاءدیکشنری عربی به فارسیديگ , ديگچه , قوري , کتري , اب پاش , هرچيز برجسته وديگ مانند , ماري جوانا وسايرمواد مخدره , گلدان , درگلدان گذاشتن , در گلدان محفوظ داشتن , در ديگ پختن
وعاءلغتنامه دهخداوعاء. [ وِ / وُ ] (ع اِ) اعاء. خنور. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آوند. (مهذب الاسماء). ظرف . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). باردان . (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ترتی
کوعاءلغتنامه دهخداکوعاء. [ ک َ ] (ع ص ) مؤنث اکوع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مؤنث اکوع ؛ زنی که کاع آن بزرگ باشد و یا استخوانهای زند آن کج بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به
وجعاءلغتنامه دهخداوجعاء. [ وَ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سافله . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دبر مردم . (مهذب الاسماء).
وکعاءلغتنامه دهخداوکعاء. [ وَ ] (ع ص )مؤنث اوکع. زنی که انگشت ابهام پایش بر سبابه برنشسته باشد. || زن دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زن فرومایه ٔ گول . || زن دردگین . (منته
اوعاءلغتنامه دهخدااوعاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وِعاء و وُعاء. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وعاء شود.