وقدةلغتنامه دهخداوقدة. [ وَ دَ ] (ع مص ) مَرّه است از وقود. (اقرب الموارد). || (اِ) سخت ترین گرما، و آن ده روز است ، یا نصف ماه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). غایت
قدوةلغتنامه دهخداقدوة. [ ق ُ وَ ] (ع اِ) پیشوا. قِدَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرجع. مقتدا : یکی گفتش ای قدوه ٔ راستی بدین بر چرا نیکوئی خواستی . سعدی .|| راه مسلوک . (منتهی
قدةلغتنامه دهخداقدة. [ ق ِدْ دَ ] (ع اِ) تأنیث قِد. رجوع به قد شود. دوال . (منتهی الارب ). تازیانه از پوست دباغی نشده . (معجم البلدان ). || روش . || راه . (منتهی الارب ). || گ
موقدةلغتنامه دهخداموقدة. [ ق َ دَ ] (ع ص ) موقده . نار موقدة؛ آتش افروخته شده . (ناظم الاطباء). آتش افروخته . (مهذب الاسماء). آتش فروزان . (یادداشت مؤلف ) : ویل لکل همزة لمزة. ا