وقاصلغتنامه دهخداوقاص . [ وَق ْ قا ] (اِخ ) سعد وقاص . از سرداران معروف عرب که در جنگ قادسیه سردار لشکر اسلام بود : گزین سعد وقاص را با سپاه فرستاد تا رزم جوید ز شاه . فردوسی .ر
وقاصلغتنامه دهخداوقاص . [ وَق ْ قا ] (ع ص ) گردن شکننده . (غیاث اللغات ). || جنگجو. (غیاث ) (آنندراج ).
قاصلغتنامه دهخداقاص . [ قاص ص ] (اِخ ) بغدادی عبدوس بن محمد. داستانگوی بغداد است . وی به مصر وارد شد و در آنجا به داستانگوئی و ذکر احادیث پرداخت و در جمادی الاولی سال 252 یا 25
قاصلغتنامه دهخداقاص . [ قاص ص ] (اِخ ) مکی . سعیدبن حسان . داستانگوی مردم مکه است . وی از عروةبن عیاض از جابر روایت کند، وسفین بن عیینة از او روایت دارد. (الانساب سمعانی ).
قاصلغتنامه دهخداقاص . [ قاص ص ] (اِخ ) ابوابراهیم بن ابوسلیمان . وی از یعقوب بن مجاهد ابی حرزه روایت دارد و عبدالعزیزبن عبداﷲ اوسی از او روایت کند. (الانساب سمعانی ).
قاصلغتنامه دهخداقاص . [ قاص ص ] (اِخ ) ابواحمد زبیری مطیع. یحیی بن معین گوید: وی داستانگو بوده است . (الانساب سمعانی ).
قاصلغتنامه دهخداقاص . [ قاص ص ] (اِخ ) احمدبن ابی احمد، مکنی به ابوالعباس طبری و ملقب به الامام القاص . پیشوای مردم زمان خود و دارای تألیفات در فقه و فرائض و ادبیات بود. وی فق