واستدنلغتنامه دهخداواستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پس گرفتن . بازپس گرفتن . واستاندن : صوفیان واستدند ازگرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه ٔ خمار بماند.حافظ.
استدنلغتنامه دهخدااستدن . [ اِ ت َ دَ ] (مص ) سِتَدن . گرفتن : نانی که وی و کسان وی خورده بودند در مدت صاحبدیوانی و مشاهره که استده اند آنرا جمع کرده اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 3
استدناءلغتنامه دهخدااستدناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ادناء. (منتهی الارب ). || نزدیک شدن خواستن از کسی . نزدیکی خواستن .