واخانیدنلغتنامه دهخداواخانیدن . [ دَ ] (مص ) متعدی واخیدن . (شعوری ). رجوع به واخیدن شود. برچیدن فرمودن و واخیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء).
کارانیدنلغتنامه دهخداکارانیدن . [ دَ ] (مص ) به کار فرمودن کسی را. (آنندراج ). جهد و سعی کردن فرمودن و کوشش کنانیدن . || کاشتن فرمودن . (ناظم الاطباء).
کاهانیدنلغتنامه دهخداکاهانیدن . [ دَ ] (مص ) کاستن . کم کردن . (یادداشت مؤلف ) : مرد برخاست و می گفت واﷲ که از این بنکاهانم و در این نیفزایم . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
گوارانیدنلغتنامه دهخداگوارانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) کمک کردن در هضم و پختن . (ناظم الاطباء). تهنئة. (دهار). اساغه . تحلیل و هضم کردن . (یادداشت مؤلف ).- فروگوارانیدن ؛ هضم کردن . (ن
گوالانیدنلغتنامه دهخداگوالانیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) نمو دادن . انماء. افزون کردن . بالانیدن . و رجوع به گوالاندن و گوالیدن شود.