واتورهلغتنامه دهخداواتوره . [ رَ / رِ ](اِ)چشم غره . - واتوره رفتن به کسی ؛ چشم غله ، چشم زهره بدو رفتن . چشم آغیل رفتن .
کاتورهلغتنامه دهخداکاتوره . [ رَ / رِ ] (ص ) سرگشته . (لغت فرس نسخه ٔ خطی متعلق به مرحوم اقبال ) (صحاح الفرس ) (معیار جمالی ) (اوبهی ) (برهان ) . شیفته سار. حیران . سرگردان بود هم
کاتورهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سرگشته؛ سرگردان؛ گیج؛ حیران.۲. (اسم مصدر) سرگشتگی؛ سرگردانی: ◻︎ هیچ راحت مینبینم در سرود و رود تو / جز که از فریاد و زخمهات خلق را کاتوره خاست (رودکی: ۵۲۱)
ارتعاش کاتورهایrandom vibrationواژههای مصوب فرهنگستانارتعاشهای نامنظم جسم براثر تَپها/ پالسهای نادورهای با طولِموجها و دامنههای متفاوت