ولوغلغتنامه دهخداولوغ . [ وُ ] (ع مص ) ولغ [وَ / وُ ] . وَلَغان . آب خوردن سگ به اطراف زبان ازظرف یا درکردن زبان خود را در آن و جنبانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به
لَغْوٌفرهنگ واژگان قرآنبيهوده - هر عمل و گفتاري است که مورد اعتنا نباشد ، و هيچ فايدهاي که غرض عقلا بر آن تعلق گيرد نداشته باشد ( و به طوري که گفتهاند : شامل تمامي گناهان ميشود . و مر
لِغْوَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی گیج شدن ، گیج بازی در آوردن ، سرگیجه، بیخود و بیهوده ، کار بی فایده
لوغلغتنامه دهخدالوغ . (اِمص ) لوغیدن . دوشیدن بود به عبارت (به زبان ) ماوراءالنهر. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ). و در نسخه ٔ خطی همین فرهنگ که نزد من است و متعلق به مرحوم محمدباقر